از سال 900تا 1200هجری قمری
از قرن نهم و دهم به بعد مخصوصاً در زمان سلاطین صفوی خلخال ،شاهد وقایع و
حوادث تاریخی بوده بطوریکه نویسندگان بررسیهایِ تاریخی و آثار باستانی
آذربایجان نوشته اند چون شاه اسماعیل اول صفوی طارم را گرفت متوجه خلخال
شد انجا نیز جنگ کرده هفتصد نفر بر سر شاه جمع شدند در خلخال چند روزی
هزارو پانصد نفر بهم رسانید . بعد متوجه دارالارشاد اردبیل شد. خبر از علی خان
سلطان چاکرلو رسید که شیخ اوغلی اینک از گیلان خروج نموده و طارم و خلخال را
مسخر نموده بر سر تو میاید.
پیترودلاواله در سفرنامه خود می نویسد:« در قرن یازده قمری ( 1028ه.ق) شاه
عباس در سر راه خود به اردبیل، با قسمتی از نیروهای نظامی خود به خلخال رفته
و گفته میشد که قصد دارد چند روزی برای شکار در آنجا بماندو ضمناً چادرها و
اثاثیه دست و پا گیر را در همانجا بگذارد و به اردبیل نبرد زیرا اردبیل مانند شهرهای
دیگر ایران بدون حفاظ وحصار است و به اشکال میتوان از آن دفاع کرد و در نتیجه
باقی گذاشتن اینگونه وسایل در شهر خلخال که نزدیک اردبیل قرار داشت بیشتر
مقرون به احتیاط بود ودر اینصورت شاه می توانست سبکبار به اتفاق سرداران به
اردبیل برود و در صورت لزوم در آنجا به جنگ با ترکها بپردازد و از عقب جبهه آذوقه ی
خود را تأمین کند.
در ده گیوی یعنی همان جایی که خلیفه استراحت کرده بود ما نیز پیاده شدیم و
چادرها را بپا کردیم. در این محل ناظر یکی از شدت عملهای شاه بودم که
میخواهم آن را شرح دهم تا به طرز رفتار وی با سربازانش بهتر آشنا شوید و
دریابید که او چگونه در تربیت افراد سپاه خود می کوشد و آنان را به رعایت نظم و
عدالت و انصاف وادار میکند.
جریان از این قرار است که دسته ای از سپاهیان اردو و شاید بدون قصد و توجه در
کنار مزرعه ای چادرها برافراشته و اسبان و شتران خود را بدون جلب موافقت
صاحبان مزرعه در اطراف چادرها به چرا رها کرده بودند تا در پرداخت پول علوفه
صرفه جویی کنند. مردم ده به شاه شکایت کردند و او سخنان ایشان را به دقت
گوش کرد و سپس دستور داد چند تن از سران سپاه بدان محل رفتند و با شمشیر
تمام چادرها را پاره کردند و تمام اسبان و شتران و چهارپایانی را که در مزرعه
مشغول بودند گرفتند و مقصران را به زندان انداختند چیزی که برای من مایه حیرت
بسیار شد این بود که وزیر فریدون خان حکمران استرآباد نیز در جمع گناه کاران
توقیف شد و با آنکه وزیر یکی از سرداران معروف شاه عباس و حکام بزرگ ایران بود
به جرم اینکه میوه ای از درختان باغی چیده و بهای آنرا نپرداخته بود به فرمان شاه
تیری از دماغش گذرانیدندو با اسب برهنه ای بدان صورت هولناک چندین بار در
میان اردو گردانیدند.
هامرپورگشتال مؤلف کتاب تاریخ امپراطور عثمانی درباره ی حمله ی عثمانیها به
آذربایجان در اواخر دوره صفویان از خلخال نام برده چنین می نویسد:
«اسماعیل قلندر سر کرده ی قراولان خاصه ی شاه طهماسب جمعی از بی
سروپایان ایرانی را به دور خود جمع کرده بعضی از آبادیها را که به تصرف روسیه
درآمده بود غارت کرد. چون سربازهای روسی او را از آن حدود دور کردند طوایف
شاهسون و شقاقی را به زیر لوای خود دعوت کرد عازم تاخت و تاز اردبیل و خلخال
گردید. پاشای خلخال محمد قلی اول مجبور شد از خلخال فرار کند بعد از آن
لشگرهای متفرق را جمع کرده برسر قلندر برفت قتال شدیدی در میان طرفین روی
داد چهار ساعت طول کشید اسماعیل قلندر شکست خورده خود را به کوههای
ماموم در انداخت.»