میر جعفر جوادزاده خلخالی یا سید جعفر پیشهوری سیاستمدار، روزنامهنگار و مبارز انقلابی کمونیست ایرانی بود. او نخست وزیر حکومت ملی آذربایجان و مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان بود. او کمیسر امور خارجه جمهوری گیلان بود. پیشه وری از بنیانگذاران و عضو کمیته? مرکزی حزب عدالت در باکو، از مؤسسین حزب کمونیست ایران در نخستین کنگره آن و دبیر مسؤول تشکیلات این حزب در تهران بود.
او در 1272 شمسی در روستای سیّدلَر زیوه سی خلخال متولّد شد و در ده یا دوازده سالگی و پس از اندکی تحصیلات ابتدایی، به همراه خانواده? اش که در یک آشوب دارایی شان را از دست داده بودند، به قفقاز رفت. در آن زمان باکو به عنوان یک مرکز جدید صنعتی هزاران جویای کار را به خود میپذیرفت. او در باکو در دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق تحصیل کرد، و در آنجا ضمناً در مدارس اتحاد ایرانیان و بلدیه به شغل معلمی پرداخت.[
پس از انقلاب روسیه، به مرام کمونیستی علاقهمند شد و فعالیت مطبوعاتی خود را با مقاله نویسی در نشریه آچیق سوز (حرف بی پرده)، ارگان حزب مساوات و آغاز کرد و سپس با روزنامه آذربایجان، جزء لاینفک ایران، ارگان حزب دموکرات ایران شعبه باکو همکاری کرد. در پی حوادث اسفند 1296 و افزایش فعالیتهای سوسیالیستی بین کارگران باکو به حزب عدالت پیوست و در در نشریاتی چون حریت، ارگان حزب عدالت، و دیگر نشریات چپ باکو به فعالیت روزنامه نگاری ادامه داد. او در اواسط سال 1298 در خلال کنفرانس عمومی حزب عدالت به عضویت کمیته? مرکزی آن درآمد. پس از سلطه بلشویکها بر جمهوری آذربایجان و اشغال انزلی توسط شوروی در اواخر اردیبهشت 1299 او در گیلان به همراه دیگر اعضای حزب عدالت فعالیت سیاسی گستردهای را شروع کردند. در اوایل تیر آن سال حزب عدالت طی یک کنگره به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد و پیشه وری عضو کمیته مرکزی آن شد. او پس از یک کودتا، وزیر امور خارجه جمهوری گیلان شد.[4] او در کنگره خلقهای خاور در باکو به عنوان نماینده ایران حضور داشت. او با شکست نهضت جنگل ایران را ترک کرد. او در باکو روزنامة اَکینجی (زارع) را چاپ میکرد. با تفاهم ایران و شوروی و وجود امکان برای فعالیتهای علنی، او به هیئت تحریریه روزنامه حقیقت، ارگان اتحادیه عمومی کارگران ایران پیوست. وی در نوشتن مقالات این نشریه چپ که در آن زمان از مهمترین نشریات سیاسی بود نقشی مهم داشت. این نشریه در تیر 1301 توقیف شد و پیشه وری به علت فشارهای شدید دولت به باکو رفت. او در آنجا معلمی کرد ولی به گفته خود به دلیل تمایل همسرش و وضع ایرانیان باکو به و در پی تشکیل دومین کنگره حزب کمونیست ایران و برای سازماندهی مجدد فعالای صنقی و سیاسی به ایران برگشت و دبیر کمیته مرکزی و مسؤول تشکیلات حزب کمونیست ایران در تهران شد. او پس از مدتی اقامت در بابل احتمالاً در زمستان 1306 وارد تهران شد و تا اوایل سال 1308 مدیریت کتابفروشی کتابخانه فروردین را داشت. در اواخر تابستان آن سال معلم مدرسه شوروی شد. در سال 1309 به همراه دیگر اعضای شبکه کمونیستی دستگیر شد. در اواخر 1318 محاکمه و به اتهام «قبول فرقه اشتراکی و تبلیغ آن» به «ده سال حبس مجرد و سال حبس تأدیبی» محکوم شد. اندکی قبل از شهریور 1320 پس از ده سال محکومیت در 1319 به کاشان تبعید شد ولی در پی سقوط رضاشاه دوباره وارد عرصه سیاسی شد.[3]
او که از اعضای مؤسس حزب توده در نشست مهر 1320 بود، و نقش مهمی در تدوین اولین مرامنامه آن داشت به علت اختلافات سیاسی قبلی با بعضی از رهبران دیگر حزب ناشی از دسته بندیهای حزب کمونیست در دهه 1300 و وجود اختلاف و شکاف بین کمونیستهای قدیمی در زندان رضا شاه از جمله شخص دکتر تقی ارانی و آوانسیان و تسری جدی آن به «حزب توده ایران» و یا به این دلیل که ماهیّت کمونیستی «حزب توده» چندان روشن نبود و یا شاید به این دلیل که پیشهوری شخصیت خویش را بسیار فراتر و موجهتر از مؤسسین حزب توده میدید، در حزب چندان قعالیتی نکرد. او رورنامه آژیر را تاسیس کرد و نخستین شماره آن را در اول خرداد 1322 منتشر کرد. این روزنامه با وجود چپ بودن به حزبی نبود. خط مشی این روزنامه هم احتمالاً از دلایل دوری حزب از پیشه وری بود چرا که به علت مقاله او به مناسبت مرگ رضاشاه جلوی حضور او به عنوان نماینده منتخب حزب در نخستین کنگره حزب توده ایران در مرداد 1323 را گرفتند.[3]
پیشه وری در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده اوّل تبریز انتخاب شد ولی در 23 تیرماه 1323 اعتبارنامه وی علیرغم حمایت دکتر مصدق از وی به علت مخالفت نمایندگان محافظه کار و حمایت بعضی از نمایندگان حزب توده از آنها اعتبارنامه او تصویب نشد.[3] در سال 1322 خود را کاندیدای نمایندگی دوره 14 مجلس شورای ملی کرد و به عنوان نماینده اوّل تبریز رأی آورد، ولی در 23 تیرماه 1323 اعتبارنامه وی علیرغم حمایت دکتر مصدق از وی با مخالفت گروه سید سیدضیاءالدین طباطبائی در مجلس شورای ملی رد شد. این اتفاق تکاندهنده و تلخ، روزهای تاریک گذشته را در ذهنش تداعی میکرد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این مسئله عامل اصلی انزوا و فرو غلتیدن پیشهوری در دامن روسها بودهاست و این اقدام نمایندگان مجلس را یکی از مهمترین عوامل تقویتانگیز پیشهوری برای تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان دانستهاند؛ به طوری که نقل شده هنگام رد اعتبار نامه پیشهوری، او با صراحت گفتهاست: «من به این سادگیها دست بردار نیستم و خیلی زود حساب این مرتجعین مارک دار را خواهم رسید»؛ «من از پنجره بیرون رفتم ولی از در وارد خواهم شد».[5]
پس از جنگ جهانی، شوروی به عنوان یکی از فاتحان آن، خط مشیی توسعه طلبانه را در خصوص ایران در پیش گرفت که منجر به تلاش برای گرفتن امتیاز نفت شمال، فرا نخواندن نیروهایش از شمال و تاسیس حکومتهای خودمختار در آذربایجان و کردستان شد. سید جعفر پیشهوری در سال 1324 به تبریز رفت و با تنی چند از دیگر فعالان سیاسی آذربایجانی فرقه دموکرات آذربایجان را تأسیس و با انتشار بیانیه دوازده شهریور اعلام موجودیت کرد. اختیارات گسترده تر محلی از لحاظ اداری، تدریس زبان ترکی در مدارس در کنار زبان فارسی و اصلاحات ارضی و اقتصادی از جمله مهمترین خواستههایی بود که در توضیح اهداف و خواستههای این تشکل جدید سیاسی عنوان شده بود[5].[3]به دنبال آن پس از تشکیل مجلس ملی در تاریخ 21 آذر 1324 حکومت خودمختار آذربایجان را برپا داشت. این اقدام او همراه با تصرّف پادگانها و واحدهای نظامی توسط اعضای فرقه دمکرات موسوم به فدائیلر در تبریز، ارومیه، زنجان، اردبیل و دیگر شهرهای آذربایجان بود. این حرکت مورد پشتیبانی نیروهای نظامی شوروی بود. فرقه دموکرات، کنگره خلق آذربایجان را تشکیل داد که در 30 آبان 1324، دستور به تشکیل انتخابات برای تشکیل مجلس ملی آذربایجان و نهایتاً حکومت ملی آذربایجان داد. مجلس ملی در نخستین اقدام خود در 21 آذر، تشکیل حکومت ملی به نخست وزیری پیشه وری را اعلام کرد. پس از تشکیل دولت قوام در بهمن 1324، در بهار 1325 شوروی موافقت کرد نیروهایش را از ایران خارج کند. پیشه وری در اردیبهشت برای مذاکره با مقامات تهران، به این شهر سفر کرد و در اواخر خرداد هیئت اعزامی تهران با او در تبریز مذاکره کرد. دولت مرکزی در نیمه دوم 1325 برای اعاده حاکمیت خود در آذربایجان نیروی نظامی مستقر کرد و فرقه دموکرات از هم پاشید و پیشه وری پس از واگذار کردن رهبری فرقه در 19 آذر به محمد بی ریا، چند روز قبل از سقوط کامل فرقه دموکرات به همراه چند تن از دیگر رهبران فرقه که انبوهی از فعالان این جنبش بعداً بدانان پیوستند به شوروی پناه برد و در باکو اقامت گزید.[3][5]
وی در 21 آذر 1324 در مقالهای در روزنامه آزیر با عنوان “چرا سید ضیاءالدین طباطبایی را خائن ایران میدانیم؟ آیا سران ایلات و عشار مردمان میهن پرستی هستند؟” مینویسد:
«ایران باید یک دولت مستقل ملی به تمام معنا داشته باشد و سعی بکند طایفه بازی و ایل بازی را از بین ببرد. تمام افراد ملت را در زیر یک بیرق و یک قانون تمرکز بدهد. هر کسی بر خلاف این رفتار بکند خائن است. مردان میهن پرست هرگز به تضعیف کشور خود اقدام نمیکنند و هیچ وقت راضی نمیشوند بر خلاف قوانین کشور خود رفتار نموده و هم میهنان خود را آزار بدهند و مرکزیت کشور خود را متزلزل سازند. مردان شرافتمند از بالای سر کشور خود با بیگانگان رابطه نمیزنند. در خطرناک ترین موقعها بر علیه دولت مرکزی بر نمیخیزند و برای احقاق حقوق مشروع یا ادعاهای نامشروع خود از راه دزدی و غارتگری و شورش و بلوا اقدام نمیکنند. ارتجاع بین المللی از وحدت ایران خوشش نمیآید و سعی میکند در پیکر ایران دولتهای کوچک به وجود بیاورد».[6]
ما همیشه گفتهایم و اکنون نیز صریحاً میگوییم: ما بهطور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقمند ایم. اگر از طرفی خدشهای به آن وارد شود شاید جدّیتر و فداکارانهتر از ساکنان ایالتهای دیگر ایران – برای جلوگیری از آن [خدشه] اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملّت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیتمان به شرط آنکه کشورمان یعنی ایران را خدشهدار نکند- صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر با قانون و حقّ حاکمیت خلقهای ایران باشد وجود ندارد. برعکس اگر ما خود را با دست خودمان اداره کنیم، چه بسا این امر بتواند به تکامل و تعالی ایران رشد بیشتری دهد. نهضت ملی ما دیگر از چارچوب ملّی خارج شده و مقام پیشاهنگی جنبش دموکراتیک ایران را احراز کردهاست. اکنون دیگر عموم مردم ایران شروع به درک این موضوع و معنای حقیقی آن کردهاند. گفتگوهای آغاز شده در تهران موجب روشن شدن ابهامات و سوءتفاهماتی گشته که دشمنان ما به طرق و بهانههای گوناگون ایجاد کردهاند. این گفتگوها حسن تفاهمی اساسی میان خلق آذربایجان و ایرانیان بیرون از آذربایجان به وجود آوردهاست. این حسن تفاهمات علیرغم تلاشهای مذبوحانه? مرتجعین داخلی و خارجی، روز به روز عمق مییابد و نتایج مثبتی میدهد.[7]
چنانچه تهران راهِ ارتجاع را انتخاب کند، خداحافظ! راه در پیش. بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما.[8]
آذربایجان ترجیح میدهد بهجای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر باشد، برای خود سرزمین ایرلند آزادی باشد.[9]
اگر کار بدین منوال پیش رود، ما چارهای نداریم جز این که تماماً از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم.[10]
سران "فرقه دموکرات آذربایجان" تلگرامی به میرجعفر باقراف، دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان به "جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان" مخابره کردند که متن آن در روزنامه آذربایجان، ارگان کمیته مرکزی "فرقه دموکرات آذربایجان" به چاپ رسید در متن تلگرام مذکور چنین آمدهاست:
چندی بعد پیشهوری از استالین درخواست میکند مخفیانه برایشان اسلحه بفرستد و بهاو قول میدهند که نخواهند گذاشت کارگزاران دولت ایران از این موضوع اطلاع بیابد. بهاو اطّلاع میدهند که مردم آذربایجان خواهان جدایی از ایران هستند ولی اگر استالین ترجیح بدهد که فعلاً از ایران جدا نشوند، همهمچنان برای برقرار کردن دولت سوسیالیستی در ایران تلاش خواهند کرد